( رفتیم تهران .... تا اطلاع ثانوی تعطیل. وقتی برگردم با معرفتا رو با کامنتاشون میشناسم.یه تشکر ویژه هم از همراه همیشگی ، مازیار )
ناخن های لاک زده ام ...
هویتم را خط انداخته اند .
حسی از سرودن و خط زدن .
منجلاب عجیبی ست .
وقتی سیاهی قلم به خط خطی افتاد...
تازه فهمیدم که دیگر ....
نوشته هایم را سیگار مانند لوله میکنم .
دود میسازم این خط های باقی مانده را
پس مانده ای برجای نمی ماند ،
تا خطی از خاکستری افسوس بسازد.
طعم رژ لبم را به فیلتر خط خطی اش هدیه میدهم .
تازه فهمیدم که دیگر...
برای خیلی وقت هایم دلم هوای دلش را ندارد.
این تازه فهمیدن ها....
دلم هوای این تازگی ها را هم ندارد.
یه پیک ، دو پیک ...
برای خریت کافی ست اما ...
من نخورده مستم .
بزن تا به سازی که دلم هوایش را ندارد برقصم.
شهر از همیشه شلوغ تر ...
و آن گنبد همیشه استوار طلایی ....
میدانم مرا میخواند اما :
تا اطلاع ثانوی :
دلم هوای هرزه نبودن را هم ندارد.
پ.ن : دلم به ضرب آهنگ یاس خوشه این روزا .
پ.ن : از امتحان میام بیرون :
- 20 میشی دیگه ؟
- مگه میشه این خرخون 20 نشه ؟
و من در حسرت اینکه بهشون بگم : خیلی وقته برا نقش اول ذهناشون خیلی زیادیم.
پ.ن : مازیار وبلاگشو بست. اما قول داد سرمیزنه .نمیدونم میاد یا نه . اما اگه اومدی : سلام مازیار.
پ.ن : نقطه . سرخط